بهار مانند یک الماس رنگین ودرخشنده...وقتی که هرلحظه کنارم باشی...وهرلحظه انتظارت رابکشم...برگردنم آویخته شده...
وپاییز یعنی باهربرگی که از هردرختی،درهرگوشه ی جهان،برزمین می افتد...بیشتر عاشق خدا باشیم...
و هرسال پاییز را نظاره کردیم درحالی که...از شوق بهم رسیدن دستهایمان اشک میریخت...
خورشید سوزان تابستان راهم میتوان دوست داشت...وقتی که تمام شهر را قدم به قدم دوره کنیم...برای یافتن سایه ای کوچک به اندازه خودمان!
و زمستان که...
نمیدانم این تو وآغوش من هستیم که در زمستان خلاصه میشویم...یا زمستان است که درما خلاصه شده!
دانه های کوچک برف میتوانند تورا ازخواب بیدارکنند...وقتی که تمام شب را درانتظارمن بوده باشی...
خداوند مارا قرنها پیش ازتولدمان...در ذهن فصلها حک کرده...
وقتی که مابا رویایی فراسوی ادراک آدمها...درکوچه های ساکت صبحگاهی قدم زدیم...
دنیا فهمید...داغ ما مدتهاست بردلش گذاشته شده...
+این متنو باکلی حس نوشتم...برام مهم نیس بقیه خوششون بیاد یانه...اونی که باید خوشش بیاد،مطمئنم خوشش میاد! D:
+خدایا برای اینهمه امید وآرامش و توان که برای باربی نهایتم بهم بخشیدی...شکرت...شکرت...ششششکککککررررررررتتتتتتتتتت...
+بضی وقتا انقد حال آدم یهو خوب میشه که لبخند از رو دهنش جم نمیشه! D:
+به این امید که تو میای من ازین خونه نمیرم... :)
+سرما!جونه مادرت زودتر بیا دیگه باو! =)))
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: شاید... :) ولی مهم اینه که همون چیزی که حس کردمو نوشتم..
پاسخ: ;;) :]
سرما که خوبه..خیلی هم خوبه..
ولی سرما همیشه همراه با مدرسه اس :دی
در نتیجه ما خواستار گرما هستیم :د
پاسخ: ولی من سرما رو اونقدر دوست دارم...که حتی باوجود مدرسه ها ومعاونا....... :)))))))))))
+
مسخره نکردم.قشنگ مینویسی
پاسخ: قشنگ میبینی... :) :*
+
تو باید یه کتاب بنویسی.
پاسخ: 1.میتونم بگم سره 98% نمازهام برات دعامیکنم...وهمش ازخدا میخام بهترین باشی...وبهترینا رو بهت بده... 2.چرا کتاب بنویسم؟!! D: مسخرم میکنی؟! D:
+خودت گفتی روانی ای ها!!!
پاسخ: چاکریمممم!من روانییییییی ام....!هوووووی!همه بدونین عاغا من یه دیوونه ی زنجیریه روانی ام! :))))))))
موضوعات مرتبط: دل نوشته های من ، ،